فعاليت هاي سياسي صهيونيستي براي فروپاشي عثماني (3)
3- بهره برداري سياسي از دولت هاي بزرگ
در سال 1218ه. ش(1839م) پس از آنكه محمدعلي پاشا(1228-1148ه. ش)، (1769-1849م) حاكم« مصر » ناوگان دريايي اش را به منظور حاكميّت بر « سوريه » و « لبنان » گسيل داشت، جنگي سخت ميان او و سلطان محمد دوم خليفه ي عثماني درگرفت. در اين جنگ ناوگان دريايي عثماني، به محمدعلي پاشا پناهنده شد. از سوي ديگر 1219/3/5ه. ش(25 ماه مه 1840م) شورش هايي نيز توسط مسيحيان لبنان و سوريه عليه حكومت« مصر » انجام گرفت، بنابراين اوضاع منطقه ي مصر، « سينا » ، « فلسطين » و لبنان بيشتر مشوّش شد و آينده ي فلسطين و حاكميت بر آن به عنوان مسئله ي شرق اهميت يافت. از همين رو به منظور بررسي شرايط بين المللي، كنفرانس لندن در سال 1219ه. ش(1840م) با شركت « اتريش » ، « پروس » ، « انگليس » ، « روسيه » ، « فرانسه » برگزار شد.برتري محمدعلي پاشا و ترس يهوديان از حاكميّت وي بر سوريه و فلسطين، باعث نگراني اعضاي كنفرانس بود تا آنجا كه بدون اخذ موافقت « فرانسه » ، محمدعلي پاشا تحت شديدترين فشارهاي سياسي، نظامي قرار گرفت و درنهايت پس از شكست فاحش، سربازان انگليسي وارد سوريه شدند و فلسطين به عثماني بازگردانده شد. البته بعد از اين ماجرا، انگليس در « اكرا » و « قبرس » استقرار يافت. اما مسئله ي شرق همچنان ذهن سياست گذاران اروپايي را به خود مشغول داشت و اين موضوع وسيله اي براي بهره برداري هاي مهم و استراتژيك صهيونيسم بين الملل در قرن 19 و 20م شد. با توجه به شناختي كه از وابستگي دوجانبه ي انگلستان و صهيونيسم در بحث قبل حاصل شد، در اين بخش نيز به بررسي تعاملات ميان ساير قدرت هاي بزرگ قرن نوزدهم ميلادي و صهيونيسم جهاني مي پردازيم.
3-1- آمريكا
پيش تر به اين موضوع اشاره شد كه سفر كريستف كلمب و يهوديان همراه وي در سال 1492م. با سرمايه ي مارانوهاي نفوذ يافته در دربار فرديناند و ايزابلا زوج حاكم بر « اسپانيا » تدارك ديده شد و پس از استقرار آنها در « آمريكا » و جناياتي كه مرتكب شدند، ساير دسته جات يهودي از ترس گرفتاري در دام انكيزسيون ( تفتيش عقايد ) مسيحي به سمت « قاره ي آمريكا » فرار كردند.اما ورود اولين گروه بزرگ و منسجم يهودي به آمريكا در سال 1654م. اتفاق افتاد، كه همان پيوريتن هاي ثروتمند مهاجر از « هلند » و « انگلستان » بودند و به « نيويورك » فعلي وارد شدند و چون در اين محل اكثريت بودند، يهوديان، آنجا را « نيوآمستردام » ناميدند.
از جمله شاخص ترين افرادي كه به آمريكا فرار كردند، فردي به نام راجر ويليامز(1)(1604-1683م) يك يهودي انگليسي بود كه اعتقادات پيوريتني او در « ايالت ماساچوست » باعث اخراج وي از آنجا در سال 1635م. شد. او و هم فكرانش به سرزمين « رودآيلند » رفته و با خريد زميني بزرگ از بوميان، ايالت رودآيلند را در سال 1651م. تأسيس كردند. وي با تردّد به « لندن » ، يهوديان زيادي را به آنجا فراخواند و در سال 1654م. فرماندار رودآيلند شد و اين منطقه، اولين ايالت از 13 ايالات اوليه ي آمريكا بود، كه كاملاً در اختيار يهودي ها قرار گرفت.
در جنگ استقلال آمريكا(1775م)بانك داران بزرگ يهودي، جورج واشينگتن، رهبر آزادي خواهان آمريكا را با سرمايه هاي خود ياري كردند و در 4 ژوئيه ي 1776م. اعلاميه ي آزادي آمريكا ابلاغ گشت كه در آن آمده بود:
" هر كه به وجود خدا معتقد است، حق دارد از حقوق كشوري برخوردار شود. (2)"
با پيروزي جمهوري خواهان و پس از به قدرت رسيدن جورج واشينگتن (3) به عنوان رياست جمهوري او طيّ نامه اي به گروه هاي يهودي مستقر در « رودآيلند » در سال 1790م. چنين نوشت:
" پس نوادگان ابراهيم كه در اين سرزمين زندگي مي كنند، در جامه ي عمل پوشاندن به خواسته هاي ديگران كوشش كنند. در اينجا هر شخص مي تواند زير درخت انجير و انگور خود، با امنيت كامل زندگي كند، چون در اينجا كسي براي ترساندش وجود ندارد تا تمامي بركات نور و تاريكي را در سر راه خود ببيند و تمامي ما را در اين امر مهم ذي نفع گردانده، ما را در سايه اش از سعادتمندان گرداند. (4) "
حاكميت صهيونيستي در « آمريكا » با انتخاب دومين رئيس جمهور آمريكا، جان آدامز(5)(1735-1825م) صهيونيست مستحكم مي شود. او كه از انقلابيون معروف و همكار جورج واشينگتن و يكي از پرشورترين مدافعان انديشه ي صهيونيستي بود، در نامه اي به سرگرد مردخاي مانوئل(6)(1785-1851م) مي نويسد:
" جدّاً آرزو دارم تا يهوديان بار ديگر به عنوان يك ملت مستقل در يهوديّه ( بخش جنوبي فلسطين ) مستقر شوند، چون بر اين باورم كه فرهيخته ترين افراد اين قوم در پيشرفت و شكوفايي فلسفه ي دوران خود، نقش داشته اند و در صورت دست يابي به يك حكومت مستقل و پايان گرفتن تعقيب و آزار به زودي برخي از خصلت هاي ناخوشايند و نامتعارف خود را كنار خواهند گذاشت. . . آرزو مي كنم كه ملت يهود از تمامي امتيازهاي شهروندي در تمام نقاط جهان بهره مند شود. اين كشور ( آمريكا) اقدامات زيادي را در اين زمينه به عمل آورده است و من خواهان اقدامات بيشتر و از ميان بردن افكار تنگ نظرانه در زمينه ي مذهب، حكومت و تجارت هستم(7)."
اين نامه كه در سال 1819م. نوشته شده است، درواقع اقتدار صهيونيسم در « آمريكا » و عزم راسخ آن كشور براي تأسيس دولت يهودي صهيونيستي را نشان مي دهد.
همچنان كه فرانكلين روزولت (8)،يهودي صهيونيست، در انديشه ي تحقق عملي توطئه ي صهيونيسم بود. در مراسمي كه به پاس خدمات او توسط يهوديان « نيويورك » انجام شد، گردنبند بزرگ طلايي به وي اهدا شد كه يك روي آن تصوير روزولت و روي ديگر آن يك ستاره ي شش پر منقّش و در وسط آن، اين جمله حك شده بود:
دانش و سعادت از آنِ پيامبر ما فرانكلين روزولت باد، او همان كسي است كه در سايه ي انگشتري سليمان پسر داوود، ما را به سرزمين موعود رهنمون خواهد ساخت.
روند اهداي جوايز و سپاس گزاري و قدرداني از كساني كه در راستاي منويّات صهيونيسم خدمات ارزنده اي داشته اند در سال هاي اخير نيز ادامه داشته است. چنان كه افرادي مانند ژوزف بيدن سناتور و دمكرات آمريكا، كرت پاتريك سفير اسبق آمريكا در سازمان ملل و كريستين تود وايتمن فرماندار قبلي « ايالات نيوجرسي » آمريكا جايزه ي نفيس و معروف دوستان صهيونيسم را كه طيّ 50 سال اخير همچنان به سياستمداران و نخبگان اهدا مي شود، دريافت نموده اند. همين جايزه در 27 آگوست 1998م. توسط بنيامين نتانياهو نخست وزير سابق رژيم صهيونيستي طيّ مراسمي در « بيت المقدس » به خانم مارگارت تاچر نخست وزير اسبق« انگلستان » اهدا شد.
در طول قرن 19م. پروسه ي صهيونيسم محوري در « آمريكا » چنان تثبيت شد كه در سال 1261ه. ش(1882م) به سفارش صهيونيست معروف، لاورنس اوليفانت سفير آمريكا به عنوان واسطه، براي اخذ مجوّز اقامت يهوديان از دربار عثماني مساعدت جست. در پاسخ به درخواست ياد شده در 12 ژوئن وزير خارجه ي عثماني به سفير آمريكا اطلاع كه:
" بنا به تصميم سلطان عبدالحميد، يهوديان اجازه دادند در بين النهرين، در گروه هاي 200 تا 250 خانواري زندگي كنند. اما در سرزمين هاي محدوده ي فلسطين اقامت نكنند. (9) "
روند پيوند ناگسستني ميان صهيونيسم و رؤساي جمهور آمريكا در زمان جنگ جهاني اول كه مقدمات فروپاشي عثماني فراهم شده بود، تا آنجا پيش رفت كه با اشاره ي لوئيس د. برانديس(1856-1941م) رهبر جامعه ي صهيونيست هاي آمريكا، ودرو ويلسون، تمام امكانات آمريكا را به نفع متّفقين وارد جنگ نمود و بيشترين انتفاع را نصيب صهيونيست ها ساخت.
ويلسون كه خود يك پروتستان صهيونيست بود، چنين اظهار مي كرد:
" من خود به عنوان يك فرزند كشيش پروتستان در مقابل سرزمين هاي مقدس و بازگردانيدن آن به صاحبان اصلي آن احساس وظيفه مي نمايم. " (10)
ودرو ويلسون به عنوان رئيس جمهور آمريكا در ادامه ي فعاليت هاي صهيونيستي خود، طيّ جلسه اي كه در ارديبهشت 1296ه. ش(1917م) ميان او و آرتور جيمز بالفور در « واشينگتن » صورت گرفت، « انگلستان » را از حمايت بي دريغ « ايالت متحده ي آمريكا » در صدورر اعلاميه ي بالفور برخوردار ساخت.
پس از اعلام موافقت ويلسون با اعلاميه ي ياد شده، روند حمايت از صهيونيسم در مقابله با امپراتوري عثماني و تضعيف و تجزيه ي آن در « آمريكا » ادامه يافت؛ تا آنجا كه كنگره ي آمريكا در 20 شهريور 1302ه. ش( 1923م) لايحه ي ايجاد وطن ملي يهوديان در فلسطين را مورد حمايت و تصويب قرار داد و پس از آن نيز به امضاي رئيس جمهور آمريكا وارن هاردينگ رسيد.
علاوه بر اقدامات مؤثر سياستمداران آمريكا قدمت و شدت فعاليت تعداد بي شماري از سازمان هاي صهيونيستي آمريكا در زمان فروپاشي عثماني ثمرات فراواني براي جامعه ي يهودي مهاجر يا ساكن در « فلسطين » به همراه داشت. به عنوان مثال سازمان بناي برتس (11) يا فرزندان تورات توسط هنري جونز در سال 1843م. و به عنوان انجمن برادري يهوديان تشكيل گرديد و امروزه در 42 كشور سازمان هاي وابسته دارد. اين مجمع تأكيد بسياري در حفظ يهوديت از طريق اجراي پروژه هايي در سرزمين اسرائيل و خارج از آن و همچنين براي يهوديان « شوروي » دارد. اعضاي سازمان مردان بناي برتس در آمريكا از بيست و سه هزار نفر در سال 1910م. به دويست هزار نفر در سال 1965م. افزايش يافت. سازمان زنان آن در سال 1897م. تأسيس گرديد كه خدمات متنوعي را براي اسرائيل انجام مي دهد (12) و تا سال 2000م. اين سازمان تقريباً نيم ميليون عضو داشت. همچنين سازمان صهيونيست هاي آمريكا كه تاريخ تأسيس آن سال 1897م. است، تنها يك هدف دارد:
هدف اين سازمان، دوباره سازي فلسطين بود و شمايي از جنبش صهيونيستي را به صورت شعب آمريكايي آن تصوير مي نمود. با پذيرش اين اصل كه فعاليت اين سازمان مي بايست بر حمايت از توسعه ي اقتصادي فلسطين باشد، رهبري سازمان، جمع آوري كمك هاي مالي را وظيفه ي اصلي سازمان در اين دوره تعيين نمود. (13)
در همين راستا، كميته ي يهوديان آمريكا نيز در سال 1906م. به رياست هووارد آي. فريدمن (14)، به منظور دفاع از حقوق شهروندي و آزادي مذهب يهوديان در جهان تأسيس شد كه حمايت هاي شديدي از بيانيه ي بالفور انجام داد. مركز اصلي فعاليت اين كميته در شمال شهر « نيويورك » بود، اما پس از آنكه صهيونيست هاي عضو اين كميته ( افرادي مانند لوئيس. د. برانديس و استيفن وايز (15) و جوليان مايك ) (16) در سال 1915م. به مخالفت با روند سنتي و نخبه سالاري كميته برخاستند، انشعاب مهمي در آن پديد آمد.
بنابراين به دليل فعاليت هاي مؤثر گروه انشعاب يافته و مطابق دعوت آنان، 33 گروه يهودي از سراسر آمريكا در « فيلادلفيا » تجمع نموده و اولين كنگره ي يهوديان آمريكا در سال 1916م. را برگزار كردند.
به تدريج تفكرات صهيونيستي بر كنگره ي ياد شده غالب شد و تا آنجا پيش رفت كه در سال 1917م. نمايندگان اين كنگره تحت عنوان نمايندگان جامعه ي صهيونيست هاي آمريكا در كنفرانس صلح پاريس كه در كاخ « ورساي » برگزار شد، شركت كردند.
لوئيس برانديس كه در جريان اين كنفرانس به عنوان رئيس جامعه ي صهيونيست هاي آمريكا با لرد آرتور بالفور، وزير امور خارجه ي « انگلستان » ملاقات كرد، شرايط موردنظر صهيونيست هاي « آمريكا » را به صورت زير به بالفور خاطرنشان ساخت:
" 1. فلسطين بايد وطن يهوديان شود، نه آنكه يهوديان در فلسطين وطني براي خود تشكيل دهند؛
2. بايستي دست يهوديان در فلسطين براي هرگونه اقدام اقتصادي باز باشد تا بتوانند در جهت خودكفايي و نيل به يك زندگي سالم اجتماعي حركت كنند. براي اين كار نيز يهوديان احتياج به مرزهاي مطمئن دارند، نه آنكه باغچه ي كوچكي در داخل فلسطين به اختيارشان درآيد؛
3. فلسطين يهودي در آينده بايستي كنترل كامل بر سرزمين و منابع طبيعي فلسطين داشته باشد، تا بتواند از يك زندگي سالم اقتصادي برخوردار شود. (17) "
يكي ديگر از سازمان هاي صهيونيستي معروف و كهن در آمريكا، سازمان صهيونيستي هاداساه (18) است.
سازمان هاداساه كه متعلق به جامعه ي زنان صهيونيست آمريكا است، در سال 1912م. به منظور ارتقاي سطح آموزش و خدمات عمومي جامعه ي يهوديان آمريكا و فلسطين تشكيل شد. در حال حاضر اين سازمان حدود 400 هزار نفر عضو دارد. اين سازمان در سال هاي اوليه ي تأسيس رژيم صهيونيستي، فعاليت هاي بسيار مؤثري انجام داد.
به طور كلي در ايالات متحده، تعداد زيادي از سازمان هاي يهودي وجود دارند، به راحتي مي توان 2000 سازمان و 700 اتحاديه را در شهرها و محله هاي اين كشور برشمرد و طبيعي است كه بايد هزاران كنيسه ي يهودي را نيز به اين رقم اضافه كرد. بارزترين گروه هاي موجود بين گروه هاي يهودي متخصّص در تقديم كمك هاي مختلف، گروه كميسيون آمريكايي- يهودي است كه توسط خاخام استفان در سال 1918م. تأسيس گرديد. (19)
سازمان هاي صهيونيستي فعال در « آمريكا » ، ضمن تعقيب سياست حمايت از يهوديان آواره به منظور تسريع در تشكيل دولت يهودي، كمك ها و مساعدت هاي فراواني به محافل و مراكز صهيونيستي مستقر در « خاورميانه » و جريانات مخالف و معاند دولت عثماني نمودند كه تأثير بسيار مخربي در فروپاشي امپراتوري عثماني داشت. (20)
3-2- فرانسه:
حضور يهوديان در « فرانسه » قدمت تاريخي دارد، اما سكونت آنان همراه با فراز و نشيب همراه بوده است تا آنجا كه در زمان سلطنت فيليپ پنجم ( 1320م. ) و شارل ششم (1396م) به دليل فعاليت هاي مخرب، تفرقه آميز و بدعت گزار يهوديان، فرمان اخراج آنها صادر شد.بعد از اخراج يهوديان از « اسپانيا » (1492م) تعداد يهوديان فرانسه روبه فزوني گذاشت و در زمان انقلاب اليور كرامول جسارت آنان بيشتر شد و در قرن 18م. تبديل به نيروي مطرح در فرانسه شدند.
متعاقب دخالت يهوديان و فراماسون ها در انقلاب فرانسه و حمايت آنها از ناپلئون بناپارت (21) ( 1769-1821م) در سال 1799م سوكولوف از رؤساي سازمان جهاني صهيونيسم مي نويسد:
" ناپلئون با صدور فرماني، از يهوديان آسيا و آفريقا خواست تا تحت لواي وي جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمين مقدس را در اختيار آنان قرار دهد و عظمت و شكوه بكر « اورشليم » باستاني را احياء كند. واقعيت اين است كه بازگشت يهوديان و احياي اسرائيل از عنفوان جواني و اولين سال هاي قدرت گرفتن بي مانند اين فاتح بزرگ، ذهن وي را به خود مشغول كرده بود. (22) "
بناپارت در بيانيه اش خطاب به برادران يهودي خود آنان را اين گونه فرامي خواند:
" از ناپلئون بناپارت، فرمانده ي كلّ قواي مسلح جمهوري فرانسه در آفريقا و آسيا به وارثان شرعي فلسطين، اي اسرائيلي ها، اي خلق برگزيده اي كه قدرت هاي فاتح و طغيانگر نتوانستند موجوديّت و هويّت قومي تو را از بين ببرند، اگرچه تنها سرزمين نياكانشان را غصب كردند. طرفداران آزادي ملت هاي آگاه ( هرچند قدرت و توانايي پيغمبراني چون « اشعيا » و « يوئيل » را ندارند با ايمان قوي خود دريافته اند كه بندگان خدا به صهيون باز خواهند گشت؛ در حالي كه سرود آزادي سر مي دهند. زماني كه بدون ترس مملكت خود را به دست آورند. اي آوارگان بيابان تپه( بياباني در صحراي سينا كه قوم يهود 40 سال در آن سرگردان شدند ) با قدرت به پا خيزيد. جنگي سخت روياروي شماست و ملت شما درگير آن است. . . فرانسه دست خود را به سوي شما دراز مي كند تا ميراث اسرائيل را به شما تقديم كند. اين كار را در اين زمان به رغم شواهد عجز و ناتواني و يأس و نااميدي انجام مي دهد. ارتشي كه عنايت الهي مرا با آن فرستاد و پيروزي، پيشگام آن است و عدالت و دادگري، آن را بدرقه مي كند، « قدس » را به مثابه پايگاه و مركز فرماندهي برگزيده و تا چند روز آينده به « دمشق » منتقل خواهد شد. دمشقي كه شهر « داوود » را مورد اهانت قرار داد و موجب خواري آن شده است. اي وارثان شرعي « فلسطين » ، ملت « فرانسه » برخلاف ديگران با بزرگان و كشورها تجارت نمي كند، بلكه شما را با ضمانت و تأييد خود به قيام بر ضدّ تمام اشغال گران و براي تصاحب ميراث خود دعوت مي نمايد. . . به پا خيزيد و موجوديّت خود را به اثبات رسانيد، زيرا ميراث قدرت طاغوتيان ستمگر، آتش شجاعت قهرماناني را كه پيمان برادرانه شان مايه ي شرافت « اسپارت » و « روم » بود، خاموش نمي كند. رفتار برده دارانه اي كه بيش از دو هزار سال به طول انجاميد، نتوانست آتش اين شجاعت را خاموش كند، بهشت بيد، اين همان لحظه ي مناسبي است كه تا هزاران سال ديگر تكرار نمي شود. براي به دست آوردن حقوق و موقعيت و پايگاه خود در ميان ملت هاي جهان به پا خيزيد و حقوقي را كه هزاران سال از شما سلب شده بود، به چنگ آوريد. موجوديّت سياسي شما به مثابه يك ملت در ميان ملل ديگر جهان، حقّ طبيعي و مطلق شماست. حقّ مطلق شما در عبادت خدايتان « يهوه » است. - بناپارت. (23) "
ناپلئون اگرچه توانست وارد « مصر » شود، اما عهد الهي رزمندگان مسلمان دولت عثماني در دفاع از « قدس شريف » و « مسجد الاقصي » ، ناكامي امپراتور « فرانسه » از ديدن « فلسطين » را در پي داشت و او را به شكست واداشت.
8 سال پس از لشكركشي عظيم ناپلئون به خاك عثماني و ناتواني از تصرّف « سوريه » و فلسطين، وي دستور برگزاري شوراي عالي يهود را صادر كرد. اين شورا در 9 فوريه 1807م. در بزرگ ترين كنيسه ي يهوديان « پاريس » ، با حمد و ثناگويي و دعا براي اقتدار امپراتوري ناپلئون آغاز به كار كرد، كه به شوراي سنهدرين (24) معروف شد.
اين شورا بعداً در ساختمان مركزي شهرداري « پاريس » ، به جلسات خود با حضور بسياري از يهوديان مدعو از ساير كشورهاي اروپايي و آمريكايي ادامه داد.
اعضاي اين بزرگ ترين محفل اروپايي در آن زمان، معترف بودند كه:
" بناپارت در انديشه ي حضور نوزايش و نجات سياسي يهوديان در سرزمين مصر يا كرانه هاي رود اردن بوده است. ما در اين مورد هيچ ترديدي نداريم. اين احساس در ما وجود دارد كه اين مرد بزرگ انديشه ي استقرار دوباره ي يهوديان در فلسطين را در سر مي پروراند و بازگرداندن يهوديان به فلسطين جزيي از طرح هاي وي را در قبال مصر، كه وي هرگز از آن دست برنداشت تشكيل داده است. (25) "
به هر حال آنچه مسلم است اينكه قبل از انقلاب 1789م( فرانسه)، يهوديان نه از حقوق مدني برخوردار بودند، نه از حقوق سياسي و بسيار كم در امور عمومي « فرانسه » شركت مي كردند. آنها در سال 1791م. به حقوق مدني دست يافتند و از اين زمان به بعد هيچ ممنوعيّت رسمي براي آنها در سياست باقي نماند. يكي از اولين يهوديان حاضر در عرصه ي سياسي فرانسه بنجامين ديويد ( 1796-1879م) بود، كه در سال 1834م. به عنوان معاون وزير ( دوكس سورس ) انتخاب شد و در سال 1846م. شهردار شهر محلّ خود، « نيورت » شد. اولين وزير يهودي، مايكل گودچاكس بانكدار بود كه اپوزيسيون سياست اقتصادي پادشاه لوئيس فيليپس را رهبري كرد و در سال 1848م. مدت كوتاهي قبل از انقلاب خودش وزير شد.
ايساك كرميوكس مخالف برجسته ي ديگر رژيم بود كه در انقلاب مشاركت داشت و مدت كوتاهي نيز وزير دادگستري شد. بعد از انقلاب، آشيل فولد تا سال 1852م. زماني سناتور و سپس وزير امور خارجه شد، وي اولين يهودي بود كه در « فرانسه » به چنين مقامي دست يافته بود. (26) با تشكيل اتحاديه ي جهاني يهود، معروف به آليانس اسرائيليّت اونيورسال در سال 1861م. در « پاريس » موقعيت صهيونيست هاي فرانسه به عنوان يكي از قطب هاي بزرگ جهان برتري يافت. درواقع صهيونيست هاي فرانسه رفتار عملي تري در جهت تحقق آرزوهاي صهيوني خود نسبت به ساير صهيونيست هاي اروپا داشتند. اتحاديه ي جهاني يهود توانست مدارس ابتدايي و فنّي و حرفه اي و مدارس كشاورزي را در اسرائيل تأسيس كند.
ضمن اينكه انجمن نيكوكاري پاريس، انجمن سرزمين موعود، انجمن مركزي يهوديان فرانسه، اتحاديه ي صهيونيست هاي فرانسه و سازمان ويتسو (27) از جمله فعال ترين سازمان هاي صهيونيستي فعال در موضوع مهاجرت يهوديان به « فلسطين » بودند و نفوذ بسيار زيادي در دولت فرانسه داشتند. اين اقتدار تا آنجا پيش رفت كه يك افسر يهودي فرانسوي به نام آلفرد دريفوس (28) پس از آنكه به جرم جاسوسي به نفع « آلمان » از سال 1894 تا 1906م. محاكمه شد، با اعمال نفوذ صهيونيست ها تبرئه شد. ژوزف سالوادور، تئودور هرتزل، ادموند جيمز دو روتچيلد و ماكس نوردو همگي از صهيونيست هاي معروف « پاريس » بودند، كه حمايت قاطعي از بازگشت يهوديان به « فلسطين » و براندازي دولت عثماني مي كردند.
در اين رابطه نامه اي وجود دارد كه در آن يك سياستمدار فرانسوي (مجهول) در زمان حاكميّت و اقتدار عبدالحميد بر امپراتوري عثماني، نوعي طرح براندازي را تشريح مي كند كه به دليل اهميّت آن حتي به رؤيت ناصرالدّين شاه قاجار نيز رسيده است. متن آن به شرح زير است:
" دولت عثماني با آن خانواده ( هوهنزلرن) ، كمال همراهي را دارد و خود را به آلمان مي بندد و بر او تكيه مي كند در مائه ( قرن ) شانزدهم منافع ما و عثماني يكي بود. ولي حالا به واسطه ي خبط هاي آن دولت از هم جدا شده و به حالت ضدّيت و افتراق افتاده، ما بايد از راه ديگر و جاي ديگر فكر كار خود را بكنيم. عجالتاً تكليف ما اين است كه مانع اتحاد اسلام شويم و نگذاريم اين كار پيشرفتي حاصل نمايد. چه اتحاد اسلام اسباب قوت خليفه اي مي شود، كه از ما متنفر است و با دشمن ما متحد. پس بر ماست كه سعي و كمك نماييم و سلطانِ اسلامبول را از جانشيني حضرت رسول (ص) كه به غصب، آن را مالك و مدعي شده، بيندازيم و محروم سازيم و مملكتي را كه تابع و مطيع ملت تتن ( يعني آلمان ) شده بر باد فنا و زوال دهيم، بلي، دنيا دار مكافات است. وقتي باب عالي به ولات و حكام خود مي سپارد و دستورالعمل مي دهد، كه اهالي الجزاير و تونس را كه در بلاد عثماني مي باشند، رعيّت دولت عثماني بدانند و مثل ساير رعاياي آن دولت با آنها رفتار كنند، ما فرانسوي ها هم بايد به تلافي بپردازيم و كمر خصومت با عثماني را تنگ ببنديم. كاسه و كوزه اش را به هم بزنيم. مختصر، حتي الامكان اعراب را بر دولت عثماني بشورانيم. (29) "
در جريان جنگ جهاني اول، صهيونيست ها روابط مستحكمي با دولت « فرانسه » داشتند تا جايي كه ناهوم سوكولوف، سومين رئيس سازمان جهاني صهيونيسم در 28 ماه مه 1917م. با نخست وزير فرانسه ملاقات كرده و نظر مساعد وي را در حمايت از صهيونيسم سياسي جلب كرد. در 4 ژوئن 1917م. دولت فرانسه خطاب به سوكولوف، بيانيه اي صادر كرد كه در قسمتي از آن چنين آمده است:
" مساعدت و حمايت قدرت هاي متّفق از تجديد حيات مليّت يهود در فلسطين، كه قوم بني اسرائيل قرن ها پيش، از آن بيرون رانده شد، اقدامي عادلانه و جبران مافات خواهد بود. " (30)
3-3- روسيه
به دليل ارتباط صهيونيستي كه ميان شبكه هاي يهوديان سياسي قرن نوزدهم وجود داشت، در سال 1863م. يعني دو سال بعد از تأسيس اتحاديه ي جهاني يهود در فرانسه اتحاديه ي اسرائيل براي عموم جهان توسط صهيونيست هاي سن پطرزبورگ ( لنينگراد ) « روسيه » تشكيل شد.اين اتحاديه، در واقع يك تشكّل صهيونيستي و مقدمه اي براي ظهور سازمان هاي تندرو صهيونيستي به نام بيلو و عشّاق صهيون در سال 1871م. بود. اگرچه اين سازمان ها تا سال 1881م. هيچ تحرك عملي و اجتماعي در پيوند با يهوديان عادي نداشتند، اما بعد از ترور الكساندر دوم تزار روسيه نقش محوري آنان در فراري دادن يهوديان از روسيه به « فلسطين » محرز شد.
به گونه اي كه صهيونيسم روسيه از عامل انساني موجود در « روسيه » براي تشكيل بدنه ي جمعيتي رژيم صهيونيستي بيشترين بهره برداري را انجام داد.
پس از اين سال، علاوه بر كنترل آلياهاي صهيونيستي ( امواج مهاجرت يهوديان )، رايزني هاي سياسي نيز در دستور كار جنبش صهيونيستي عشّاق صهيون قرار گرفت. به گونه اي كه از تعداد 197 نفر صهيونيست شركت كننده در كنگره ي اول 1897« سوئيس » 66 نفر آنان از صهيونيست هاي روسيه بودند.
از جمله شاخص ترين اين افراد؛ ناهوم سوكولوف، اوشكين، حييم وايزمن، مئوتزكين، بن گورين، مندل اشتراوم، تيومكن، بن تسفي و. . . بودند كه نقش تخريبي زيادي در ابعاد سياسي اقتصادي و فرهنگي عليه امپراتوري عثماني ايفا كردند. در كشور روسيه تزاري اگرچه سرمايه داران و روشنفكران يهودي به توطئه و مخالفت با حكومت، اقداماتي انجام مي دادند، اما در همين زمان طيّ سال هاي 1903 تا 1907م. سران صهيونيسم در ملاقات هاي خصوصي خود با رژيم حاكم بر روسيه سعي فراواني در جلب نظر مساعد آنان نسبت به طرح هاي صهيونيسم داشتند.
تئودور هرتزل در جريان سفر خود به « سن پطرزبورگ » پايتخت روسيه ي تزاري طيّ دو مرحله ملاقاتش (8 و 13 اوت 1903م) با فون پلوه(31) وزير كشور روسيه پيشنهاد كرد:
" اگر روس ها بودجه اي براي كمك به مهاجرت يهوديان در نظر بگيرند، اين اقدام روسيه در جريان برگزاري ششمين كنگره ي صهيونيسم ( از 10 تا 23 اوت در شهر بازل سوئيس ) به اطلاع عموم خواهد رسيد و نتيجه اش به تمام آشوب ها خاتمه خواهد داد. . . پس بهتر است به من كمك كنيد تا هرچه زودتر يهوديان را به سرزمين موردنظرشان ببرم و مطمئن باشيد كه به اين ترتيب هم غائله فروكش خواهد كرد و هم از گرايش بيشتر آنها به سوسياليسم جلوگيري خواهد شد. (32)"
هرتزل نتيجه ي ديدارش با وزير كشور« روسيه » را براي حييم ژيتلووسكي (33) از سران صهيونيسم سوسياليست چنين بيان مي كند:
" در ملاقاتي كه اخيراً با فون پلوه در سن پطرزبورگ داشتم، او به من قول داد حدّاكثر ظرف 15 سال، زمينه ي واگذاري فلسطين را به ما فراهم خواهد كرد، البته اجراي قول خود را نيز منوط به اين شرط دانست كه تمام يهوديان انقلابي از مبارزه عليه دولت « روسيه » دست بردارند، ضمناً وي متعهّد شد، كه اگر روسيه نتوانست ظرف 15 سال به قول خود براي واگذاري فلسطين به يهوديان عمل كند، آنها را آزاد خواهد گذاشت تا به هر اقدامي كه ضروري مي دانند، دست بزنند. (34)"
علاوه بر رايزني هاي حضوري ذكر شده، هرتزل مكاتباتي با فون پلوه انجام مي دهد. او در يك مرحله به تشريح اهداف صهيونيسم جهاني پرداخته و صهيونيسم را به عنوان پادزهري براي جلوگيري از انقلاب و جنبشي كه مي تواند يهوديان را مجبور به مهاجرت از روسيه نموده و افكار عمومي را از مسائل داخلي روسيه منحرف سازد، به حكومت تزارها معرفي مي كند. وي در نامه اي ديگر به وزير كشور روسيه تقاضاي وساطت در جلب رضايت سلطان عثماني و كسب اجازه از وي براي ورود يهوديان به « فلسطين » مي كند. البته شايان ذكر است كه هرتزل در جريان برگزاري كنگره ي جهاني صهيونيسم در سال 1903م. گزارش مكاتبات و ملاقات هاي خود با رژيم حاكم بر « روسيه » را علني مي سازد. ليكن به دليل اختلافات موجود در جامعه ي يهوديان روسيه و اميد بسياري از آنان به تسلط و نفوذ در حاكميّت روسيه، جنبش صهيونيسم در ابتدا ميان عامّه ي يهوديان چندان مورد استقبال قرار نمي گيرد.
اگرچه بعد از شكست توطئه ي يهود در سال 1905م. كه براي سرنگوني خاندان رومانوف تدارك ديده شده بود، اُخرانا، سازمان اطلاعاتي تزارها، انتقام سختي از آنان گرفت. ليكن انسجام و هماهنگي هاي صهيونيستي، در نهايت در اكتبر سال 1917م. تحولات روسيه را به نفع صهيونيسم تغيير داد. از جمله مهم ترين اتفاقات اين مقطع زماني، ملاقات ناهوم سوكولوف از سران صهيونيسم با كنت سرگئي ويته (35)، نخست وزير حكومت روسيه ي تزاري در اكتبر 1905م. است. سوكولوف در اين ملاقات، خواستار به رسميّت شناختن حقوق يهوديان و جلوگيري از تعرّض به آنان شد. در ادامه ي اين رويكرد صهيونيستي در سال 1908م. دومين رئيس سازمان جهاني صهيونيسم، ديويد ولفسون(36) طيّ ديدارش با پيوتراستولي پين(37)، نخست وزير و الكساندر ايزولسكي(38)، وزير امور خارجه ي روسيه مراتب اعتراض خود و سازمانش را به حكومت تزار، به دليل عدم توجه به يهوديان روسي اعلام كرد. چنان كه اين فشارها، باعث 182 مورد حضور فراگير يهوديان در عرصه هاي مختلف سياسي- اجتماعي شد.
يهوديان تأمين كنندگان منابع مالي انقلاب اكتبر روسيه بودند. سهم بزرگي كه يهودي صهيونيست، بانكدار ثروتمند آمريكايي، يعقوب شيف در وقايع « روسيه » به عهده داشت، اگرچه هنوز به طور كامل افشا نشده است، اما ديگر بر هيچكس پوشيده نيست. يعقوب شيف در آوريل 1917م. علناً اعلام نمود: " در سايه ي حمايت هاي مالي وي بود، كه انقلاب روسيه به ثمر رسيد. "
در بهار همان سال، شيف كمك مالي خود به تروتسكي را آغاز نمود. يعقوب شيف ميليون ها دلار جهت سرنگوني تزار روسيه سرمايه گذاري كرد و ميليون ها دلار ديگر هم خرج كرد تا كرنسكي را سرنگون سازد. بلشويسم اصولاً يك توطئه ي يهودي است. . . تأمين مالي بلشويك ها توسط سنديكايي از بانك داران بين المللي اداره مي شد كه علاوه بر باند شيف- واربرگ، مؤسسات انتفاعي مورگان و راكفلر را هم دربرمي گرفت. يكي ديگر از منابع مهمّ تأمين مالي انقلاب بلشويكي يك شخصيت فوق العاده ثروتمند انگليسي بود، به نام لرد آلفرد ميلنر(39). وي سازمان دهنده و رئيس يك سازمان سرّي موسوم به گروه ميزگرد است كه از طرف لرد روتچيلد خيلي قوي حمايت مي شد.
لرد ميلنر براي تأمين مالي انقلاب روسيه، بيش از 21 ميليون دلار سرمايه گذاري كرد. (40)
فؤاد عبدالرحمن نويسنده ي معروف عرب معتقد است:
" تمامي گردانندگان انقلاب شوروي از يهوديان بودند. از اين رو محفل فراماسونري آمريكا، كه فراماسونري بزرگ، ( كه همه ي اعضاي آن از يهوديان هستند ) را اداره مي كند، كنفرانسي را برگزار كرد كه در آن مقرّر شد: انقلاب شوروي بايد به ثمر بنشيند و مسيحيّت در آنجا نابود شود، هرچند يك ميليارد دلار هزينه شود و يا يك ميليون يهودي قرباني شوند!
لنين دست پرورده ي يهود بود، استالين با زن يهودي ازدواج كرد و لئون تروتسكي، كامينيف سوكولنكوف، زينويوف و يبنوف همگي از يهوديان به شمار مي آمدند. " (41)
بعد از اكتبر 1917م. صهيونيست هاي سرمست از غرور پيروزي، يك تظاهرات 150 هزار نفري، با پرچم هاي آبي و سفيد در اكثر شهرهاي مهم « روسيه » به راه انداختند، كه در آن شعار زمين و آزادي در فلسطين شعار محوري آنان بود. شادماني و شعف يهوديان صهيونيست از پيروزي اين انقلاب، چنان كه است لوئيس لوين(42)، رئيس يهوديان شوراي كمك به روسيه، پس از جنگ جهاني از « شوروي » بازديد كرد و يك سلسله مقاله تحت عنوان « روسيه، شوروي امروز » نوشت، كه در آن به عظمت و تغيير ناپذيري اين سلطه ي يهود اشاره دارد. وي در اثناي مطالب ديگر مي نويسد:
" يكي از ويژگي هاي بارز روسيه ي شوروي، كه از زمان تولد آن در سال 1917م. به چشم مي خورد، عنايت آن نسبت به نژاد يهود است. يك هفته پس از سرنگوني رژيم تزاري، حكومت تازه متولد شده ي سوسياليستي، تحت رهبري لنين، به امحاي سركوبي ملي يهود پرداخت تا بدين ترتيب روسيه ي شوروي را به اولين كشوري در جهان، كه در آن يهود ستيزي يك جرم و خيانت بزرگ است، تبديل سازد. "
همين شخص ( لوين ) طيّ يك سخنراني در « شيكاگو » در 30 اكتبر 1946م. گفت:
" بسياري از مقامات عالي رتبه ي روسيه ي شوروي يهودي هستند. بسياري ديگر از مقامات بلند مرتبه نيز ظاهر يهودي نداشتند، اما به طور خصوصي با من به زبان عبري يا يديش سخن مي گفتند.
افراد يهودي در عشق و محبت نسبت به استالين اتفاق نظر دارند. آنان وي را بزرگ ترين دوست مردم يهودي به حساب مي آورند. (43)
در همين باره، وضعيت نفوذ يهوديان در انقلاب اكتبر شوروي سابق از سوي كنگره ي ملي آمريكا، در 29 فوريه 1933م. چنين اعلام شد: حكام ولايت و سرحدّات آن كشور از 503 نفر تشكيل مي شد، كه 406 نفر از آنها يهودي بودند. در ميان 42 نفر سردبيران و ناشران مطبوعات و روزنامه هاي رسمي، 41 نفر بودند كه رهبري ايشان را ديويد زاسلاوسكي(44) سردبير و الجااهرنبرگ(45) ناشر « پراودا » بر عهده داشتند. (46) "
شگفت اين است كه بعد از اعلام تأسيس دولت صهيونيستي اسرائيل در 24 سپتامبر 1948م. اولين كشوري كه اين رژيم را به رسميّت شناخت، « شوروي » بود و حتي « آمريكا » 11 دقيقه بعد از انتشار اين خبر، دومين كشوري بود كه رژيم صهيونيستي را به رسميّت شناخت. (47)
3-4- آلمان:
يهوديان در اين كشور به علت دارا بودن سرمايه هاي كلان، همواره مورد توجه دولت و امپراتور قرار مي گرفتند. به گونه اي كه، ويليام (ويلهلم) دوم قبل از سفر به عثماني در ملاقاتي با هرتزل به خواسته ها و اهداف وي نيز توجه نمود. هرتزل در اين ملاقات كه در سال 1898م. برگزار شد، طرح صهيونيست ها را براي وي تشريح كرد. « آلمان » كه متحد عثماني به شمار مي رفت، براي سازمان صهيونيسم جهاني حكم پل ارتباطي را داشت و در صورت اقناع عثماني توسط آلمان براي واگذاري « فلسطين » به صهيونيست ها، كليه ي امتيازات اقتصادي بازرگاني جهاني و حمايت گروه هاي فشار سياسي « اروپا » به نفع امپراتوري آلمان سوق داده مي شدند.امپراتور آلمان به طمع برخورداري از چنين امتيازاتي، موضوع را با سلطان عبدالحميد در ميان گذاشت، ولي نتيجه اي نگرفت. حتي بعد از اين سفر نيز، هرتزل به ملاقات ويليام دوم رفت و اين ديپلماسي را ادامه داد. اين پيوند صهيونيستي- آلماني به رغم اتحاد آلمان و عثماني همچنان محفوظ ماند، چنان كه نامه اي از طرف امپراتور آلمان توسط دوك ايلنبرگ(48) به هرتزل در 28 سپتامبر 1898م. تهيه و ارسال شده است، فحواي اين موضوع را آشكار مي سازد.
" اعليحضرت اكيداً آمادگي دارند، درباره ي مسئله ي وطن بخشيدن به يهوديان با سلطان به گفت و گو بنشيند، ايشان خوش وقت خواهند بود كه در بيت المقدس، جزئيات بيشتري را از شما بشنوند. معظم له دستور داده اند براي استقبال از هيئت شما، تمام موانع از ميان برداشته شوند. سرانجام اعليحضرت مايل اند به اطلاع شما برسانند، كه ايشان آماده اند مسئوليت يك دژبان يهودي را در صورت احداث بر دوش كشند. اعليحضرت در حالي كه منويّاتشان را با شما در ميان مي گذارند، البته روي توانايي شما در رازداري و كتمان حساب مي كنند!! چقدر خوش وقتم كه اين اطلاعات را به شما منتقل مي كنم، در رسيدن به بيت المقدس در موعد مشخص براي شما آرزوي موفقيت دارم، عدم موفقيت شما در اين امر باعث نااميدي اعليحضرت خواهد شد. با توجه به هوشمندي اي كه با آن متمايز هستيد، تصميم گيري درباره ي اينكه آيا مايليد هم زمان با رسيدن اعليحضرت به قسطنطنيه شما نيز وارد آن شهر شويد يا خير را به خودتان واگذار مي نمائيم. (49)
در سال هاي بعد نيز، هرتزل اين سياست صهيونيستي را تعقيب نموده و طيّ ملاقاتي با وزير امور خارجه ي « آلمان » خواهان مساعدت دولت آلمان به طرح اسكان يهوديان در « فلسطين » مي شود.
پينوشتها:
1. Roger Williams.
2. رهبر، پرويز، « تاريخ يهود » ، چاپخانه ي سپهر، تهران، 1325ش، ص 333.
3. George Washingtton.
4. « نشريه ي نداء القدس » ، مقاله ي « يهوديان در ايالات متحده آمريكا » ، مورخ 76/9/30، ش20، ص 28.
5. John Adams.
6. Mordkhani Manuel.
7. ناهوم سوكولوف، « تاريخ صهيونيسم » ، جلد1، ص 88.
8. Franklim Rosvell.
9. احمدي، حميد؛ « ريشه هاي بحران در خاورميانه » ، ص 46.
10. صاحب خلق، نصير؛ « نشريه ي موعود » ، مقاله « مسيحيت صهيونيستي » ، 1382، جلد41، ص 13.
11. Bnai Brith.
12. لي اوبرين؛ « سازمان يهوديان آمريكا و اسرائيل » ، ع. ناصري، مؤسسه ي تحقيقاتي نور، چاپ اول، 1369، ص 158.
13. همان منبع، ص 65.
14. Howard I. Freid man.
15. Stepheas wise.
16. Julian W. Mack.
17. گزيده ي اسناد محرمانه ي وزارت خارجه ي انگليس؛ « بذرهاي توطئه » ، ص 83.
18. Haddasah.
19. نشريه ي « نداء القدس » ، مورخ 76/9/30، شماره ي 20، ص 29.
20. در حال حاضر نيز شريان هاي اقتصادي « آمريكا » و مراكز سياسي تصميم گيري، در قبضه ي كامل صهيونيست هاي آمريكا قرار دارد، به طوري كه تمام رؤساي جمهور آمريكا به نوعي عضو يا مرتبط سازمان هاي صهيونيستي فراماسونري بوده اند. البته مورد استثناي اين مسئله جان اف كندي بود كه توسط CIA ترور شد. بوش پدر و پسر هر دو عضو انجمن جمجمه و استخوان كه محفلي سرّي ماسوني- صهيونيستي است، هستند. چنانچه رئيس جمهور در آمريكا خودسرانه عمل كند، تحت شديدترين فشارهاي سياسي رواني قرار مي گيرد. رفتاري كه با بيل كلنيبتون شد، نمونه اي از آن است. ريچارد اچ كارتيس در شماره ي 251 نشريه ي « گالف تودي » سال 1998م. نوشت:
« مونيكا لوينسكي » توسط « والتركي » يكي از دمكرات هاي ايالت « مريلند » به كاخ سفيد معرفي شد. والتركي كمك هاي زيادي به رقابت هاي رياست جمهوري « كلينتون » نموده است. همچنين به اسرائيل كمك هاي فراواني كرده است. او با آوردن يك دختر يهودي به كاخ سفيد، به صورت كارآموز، كاري را كه سال ها در سراسر واشينگتن توسط مؤسّسات و اشخاص حامي اسرائيل صورت مي گيرد، انجام داد. تابستان ها انجمن امور عمومي آمريكا- اسرائيل(AIPAC) كه گروه اصلي صاحب نفوذ اسرائيل در واشينگتن است. صدها نفر دانشجوي يهودي را براي فراگيري مسائل در سراسر تشكيلات دولت فدرال و به ويژه در دفاتر اصلي نمايندگان كنگره مستقر مي سازد. اين كارآموزان تحت حمايت كميته ي ياد شده بعدها به صورت كامل در دفاتر و مراكز مربوط به كنگره استخدام مي شوند و اگر اعضاي كنگره، حدّاقل يك نفر از اين كارآموزان را در بين كارمندان خود نداشته باشند، به طور مداوم از طرف يهوديان مؤاخذه مي شوند.
يقيناً اين عناصر يهودي نقش بسيار مخرّبي در شانتاژ جنسي- ترور شخصيت، جاسوسي و. . . عليه اعضاي سنا و كنگره دارند. جالب اينكه تاكنون هيچگاه مراسم سوگند رسمي رئيس جمهور به كتاب « انجيل » به صورت آشكار برگزار نشده است. از جمله موارد ديگري كه نشان دهنده ي سيطره ي كامل صهيونيست ها بر امنيت ملي آمريكا است. دستگيري 60 نفر اسرائيلي در جريان واقعه ي 11 سپتامبر 2001 است، كه توسط F. B. I صورت گرفت. اما هيچ گاه از اين افراد تحقيقات كامل به عمل نيامد و موضوع به عنوان يك پرونده ي سرّي در سريع ترين زمان ممكن مختومه اعلام شد.
21. Benapart Napleon.
22. ناهوم سوكولوف، « تاريخ صهيونيسم » ، ج1، ص 93.
23. محمد حسنين هيكل؛ « گفت و گوهاي سرّي ميان اعراب و اسرائيل » ، صص 29-30.
24. Sanhedrin.
25. ناهوم سوكولوف؛ « تاريخ صهيونيسم » ، ج1، ص 129.
26. ENCYCLOPEDIA JUDAICA P. 812.
27. Visto.
28. Alfered Drifuse.
29. « شرح احوال سلطان عبدالحميد و اوضاع مملكت عثماني » ، ترجمه ي محمدحسن اعتمادالسلطنه، دفتر مطالعات وزارت امور خارجه، 1377، ص 59.
30. ناهوم سوكولوف، « تاريخ صهيونيسم » ، جلد2، ص 81.
31. Fon Pleve.
32. لني برنر؛ « مشت آهنين » حسين ابوترابيان، انتشارات كيهان، چاپ سوم، 1374، ص 19.
33. Haim Zhitlowsky.
34. همان منبع، ص 22.
35. Sergei witte.
36. David Wolffsohn.
37. Pyuter Stolypin.
38. Alexandr Izwolsky.
39. Lord Alfered Milner.
40. گالري آلن؛« هيچ كس جرئت ندارد » ، عبدالخليل حاجتي، انتشارات رسا، تهران، 1371، چاپ نهم، صص 118-120.
41. فؤاد عبدالرحمن؛ « نفوذ صهيونيسم بر رسانه هاي خبري و سازمان هاي بين المللي » ، صص 98-97.
42. Lous Ievine.
43. لوئيس مارشالكو؛ « فاتحين جهاني » عبدالرحيم گواهي، تهران، مؤسسه ي فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1377، چاپ اول، صص 108-109.
44. David Zaslavsky.
45. Elja Ehrenburg.
46. همان منبع، صص 107-108.
47. حضور پررنگ جريان هاي صهيونيستي رازآلود در « روسيه » محدود به اتفاقات و رويدادهاي قرن نوزدهم نبوده، بلكه در سال هاي اخير نيز اين تكاپوي اختاپوسي و پنهان در عرصه هاي سياسي- اقتصادي هدايت بحران هاي اين كشور را در اختيار دارد. چنان كه كودتاي سال 1990م. و به تبع آن تعيين يلتسين به رياست جمهوري « روسيه » و ظهور طبقه اي از تكنوكرات هاي راست گرا با عنوان اصلاح گرايان در جهت منافع و اهداف صهيونيسم بين الملل ارزيابي مي شود. حتي در جريان انقلاب نارنجي كه در سال 2005م. در « اوكراين » اتفاق افتاد، ويكتور يوشچنكو با پشتيباني مالي يك يهودي صهيونيست، به نام بوريس بريزوفسكي توانست به قدرت برسد. بريزوفسكي تاجر معروف يهودي روسي است، كه ارتباطات بسيار زيادي با منابع مالي و اطلاعاتي در اسرائيل و « آمريكا » دارد. وي مبلغ 15 ميليون دلار براي انتخاب يوشچنكو رئيس جمهوري كنوني اوكراين هزينه كرد. اين شخص يهودي در سال 1964م. در « مسكو » به دنيا آمد و در سال 1983م. حين تحصيل در رشته ي رياضي به عنوان معاون دانشكده ي علوم روسيه برگزيده شد. از سال 1989م. به فعاليت هاي تجاري رو آورد و در جريان برنامه ي پِروشتُوريكا به ثروت كلاني رسيد. بريزوفسكي با ورود به گروه هاي مافيايي روسيه توانست لقب پدر خوانده ي كرملين را پس از قتل رقيبش به دست آورد. وي در طول رياست جمهوري بوريس يلتسين در روسيه يكي از بازرگانان بود كه به واسطه ي دوستي نزديك با خانواده ي يلتسين دسترسي به هيئت حاكمه و كرملين برايش محقق شد. . . از اين نفوذ در رئيس جمهوري براي به دست آوردن سهام در شركت هاي دولتي مانند اتواز، خطّ هوايي آئروفلوت روسيه و چند شركت نفتي بهره برد. حمايت مالي او از يلتسين، مجدداً وي را در سال 1996م. به قدرت رساند.
پوتين او را از خود راند و در هنگام شروع به رسيدگي عملكرد وي، بريزوفسكي از « روسيه » به « انگليس » گريخت و نام خود را در دادگاهي در « لندن » به پليتون النين تغيير داد و در دسامبر سال 2003م. با همين نام به وي اجازه داده شد تا وارد « گرجستان » شود. به اين ترتيب او اقدام به عمليات تحريك بين روسيه و گرجستان نمود. اين شخص به همراه چند نفر ديگر از بزرگ ترين سرمايه داران روسي از جمله ميخائيل خود روكوفسكي ثروتمندترين مرد روسيه و صاحب شركت گاس پروم ولادمير گوسيسنكي صاحب شركت مدياموست، رومان آبراموويچ مالك شركت سيب نفت و باشگاه چلسي انگلستان، ميخائيل فريدمن بازرگان، الكساندر اسمولنسكي بازرگان و صاحب صنعت، واگيت آلگپروف سرمايه دار، ون وياكيروف بازرگان كه همگي يهودي هستند و سمپاتي محكمي با اسرائيل و آمريكا دارند، در مسير مبارزه با فساد مالي در روسيه از سوي پوتين رئيس جمهوري روسيه از كشور گريختند. آنها با استفاده از سازمان خيانتكار اورگانيزاتسيا توانسته اند در تمام جهان به ويژه اروپاي غربي و آمريكا سيستمي مافيايي پياده كنند و سالانه مبالغ هنگفتي از طريق نامشروع به دست آورند.
Http://WWW. Mehrnews. Com/fa/Newsprint. Aspx?News ID=230555.
48. Dok Eulenburg.
49. عبدالوهّاب المسيري؛« صهيونيسم » ، ص 72.
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}